افتراق‌شناسی حق فسخ و جواز رجوع در فقه معاملات

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 استادیار، گروه فقه و حقوق اسلامی، دانشگاه حضرت معصومه (س)، قم،

2 دانشجوی کارشناسی‌ارشد ،حقوق خصوصی، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد نجف‌آباد

چکیده

هر ﭼﻨﺪ ﻓﺴﺦ و رﺟﻮع، ﻫﺮ دو ﻣﻮﺟﺐ اﻧﺤﻼل ارادی در معاملات به معنای عام ﻣﯽ‌ﺷﻮﻧﺪ، اﻣﺎ از نظر ماهوی بین آن‌ها دوگانگی وجود دارد ﮐﻪ ﺻﺮﻓاً در ﺑﺮﺧﯽ احکام و آﺛﺎر شباهت دارﻧﺪ و این تشابه آﺛﺎر را ﻧﻤﯽ‌ﺗﻮان ﺣﻤﻞ ﺑﺮ یکسانی حقیقت آن دو حمل نمود؛ بلکه نفس «ﺣﻖ ﻓﺴﺦ» و «ﺟﻮاز رﺟﻮع» از نظر ماهیت، ﻣﺒﺎﻧﯽ و ﮐﺎربرد افتراق دارند. ازاین‌رو در مقاله پیشرو ﺑﺎ بهره‌گیری از روش توصیفی - تحلیلی و رویکرد ﻣﻘﺎﯾﺴﻪ‌ای، «ﺣﻖ ﻓﺴﺦ» و «رﺟﻮع» ازنقطه‌نظر ماهیت، مختصات، احکام و کاربرد مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته است. یافته‌های پژوهش حاکی از این است که وضع حق فسخ مبتنی بر آزادی هر چه بیشتر طرفین قرارداد به جهت دفع ضرر و حکم قانون است، درحالی‌که هدف وضع رجوع، تأمین مصلحت اشخاص و ارفاق شارع و قانون‌گذار است. رجوع را نمی‌توان در زمره اموال به مالی و غیرمالی و قیمی و عینی تقسیم نمود، زیرا رجوع حق نیست و اراده طرفین در ایجاد آن نقشی ایفا نمی‌کند، بلکه صرفاً به‌حکم شرع و قانون ایجاد می‌شود. علی‌الاصول فسخ در تمام قراردادهای لازم قابلیت اجرا دارد مگر خیار مجلس و حیوان و تأخیر ثمن که مختص بیع است؛ درحالی‌که امر استثنایی محسوب می‌شود و محدود به هبه، وصیت و طلاق است. برخلاف حق فسخ، جواز رجوع قائم به شخص است و از جهت غیر قابل اسقاط و غیرقابل‌انتقال می‌باشد.

تازه های تحقیق

نتیجه‌گیری

فسخ عبارت از عمل ارادی یک‌طرفه که اصولاً مالی قیمی و غیرعینی بوده و به واسطه قانون و یا اشتراط طرفین در عمل حقوقی و به‌منظور جلوگیری از ضرر یا حدوث پشیمانی، و برای هر یک از متعاملین یا هر دو آنها و یا ثالث ایجاد شده و به صاحب آن حق می‌دهد که به طور یک‌طرفه عمل حقوقی را منحل و به هستی و موجودیت حقوقی آن پایان دهد. در فقه و حقوق رجوع یعنی انصراف از وضعیت جدید پس از وقوع این وضعیت و بازگشت به وضعیت قبلی از طریق بازگرداندن مال یا شخص موضوع قرارداد اولیه. رجوع حق نیست تا بتوان آن را در زمره اموال به مالی و غیرمالی و قیمی و عینی تقسیم کرد. رجوع صرفاً به‌حکم شرع و قانون ایجاد می‌شود نه اراده طرفین. مبنای حقوقی رجوع متفاوت از فسخ است. رجوع صرفاً برای یکی از طرفین ممکن است ایجاد شود و به‌هیچ‌وجه حتی به نیابت و وکالت اعمالش به اراده ثالث نیست. پس باید گفت: «رجوع عبارت از عمل حقوقی یک‌طرفه‌ای است که به‌موجب قانون صرفاً برای یک طرف عمل حقوقی، و جهت امکان بازگشت به وضعیت حقوقی پیشین وضع شده و ثمره‌ان انحلال عمل حقوقی اصلی است.» در این بازگشت، رجوع‌کننده یا به مالی رجوع می‌کند و مالکیت آن را مجدداً از آن خود می‌نماید مثل رجوع در هبه که واهب به‌عین موهوبه رجوع کرده و مالکیت آن را بر می‌گرداند یا رجوع در حق انتفاع و اذن در ارتفاق که شخص مالکیت منافع را به خود باز می‌گرداند یا اینکه اختیار اعطایی را به خود بر می‌گرداند مثل رجوع از اذن تأدیه یا اذن اداره شرکت و یا اینکه به شخص رجوع می‌کند مثل رجوع در طلاق رجعی که زوج به زوجه خود جهت استمرار رابطه نکاح مراجعه می‌کند. از طرف دیگر در رجوع وجود خود موضوع قرارداد پیشین (شیء، شخص) جهت امکان رجوع لازم است و در صورت فقدان یا عدم امکان بازگرداندن خود آن‌ها، رجوع به‌مثل یا قیمت آن‌ها ممکن نیست، حال آن که در فسخ بر فرض فقدان موضوع قرارداد می‌توان قرارداد را منحل نمود و مثل یا قیمت موضوع معامله را به‌جای استرداد عین آن دریافت نمود. پس رجوع عینی یا شخصی است حال آن که فسخ در واقع انحلال عقد است.

مبنای حق فسخ قرارداد به‌طورکلی متفاوت از مبنای جواز رجوع بوده و هر یک از این تأسیسات حقوقی باتوجه‌به فلسفه خاص خود وضع شده‌اند و نمی‌توان آن دو را همسان و همگون دانست چرا که وضع یکی آزادی بیشتر طرفین در روابط حقوقی دفع ضرر ناروا و در برخی موارد حکم قانون است درحالی‌که هدف وضع دیگری تأمین مصلحت اشخاص و ارفاق قانون‌گذار است.

در ماهیت رجوع، ویژگی‌هایی ملاحظه می‌شود که ظن عقد و ایقاع نبودن آن را تقویت می‌نماید ضمناً در ارکان آن نیز مواردی به چشم می‌خورد که به‌خوبی تفاوت آن با عمل حقوقی فسخ را می‌توان دریافت از جمله این موارد می‌توان به مباحث طرح شده در فقه راجع به‌قصد انشای رجوع‌کننده و همچنین عدم قابلیت تفویض رجوع یا نمایندگی دادن در اعمال آن اشاره کرد.

آثار و نتایج اعمال «حق فسخ» و «رجوع» جز در چند مورد یکسان و مشابه است. اما این تشابه آثار و نتیجه نباید مستند و دلیل جهت حکم به همگونی و یکسانی مؤثر آنها [فسخ و رجوع] قرار گیرد تشابه اثر دلیل و نشان از وحدت و همگونی مؤثر نیست ضمن آنکه عموماً آثاری که پس از اعمال این دو سبب به وجود می‌آید نتیجه تداخل مسبب آنها که همان «انحلال قراردادها» است می‌باشد؛ یعنی این که پس از رجوع به‌عین موهوبه و فسخ بیعی نمائات متصله برای بایع و واهب و نمائات منفصله برای مشتری و متهب می‌شود این‌ها اثر فسخ یا رجوع نیست؛ بلکه نتیجه مالکیت طرفین در اثر انحلال قرارداد است.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

The Distinction between the Right of Rescission and the Permission of Reversion in Islamic Transactional Jurisprudence

نویسندگان [English]

  • Abazar Afshar 1
  • Saeid Fouladi 2
1 Assistant Professor, Department of Fiqh and Islamic Law, University of Hazrat-e Masoumeh, Qom
2 MA Student in Private Law, Islamic Azad University, Najaf Abad Branch, Isfahan
چکیده [English]

Although rescission and reversion both represent voluntary dissolution in transactions in a general sense, there exists a fundamental distinction between the two in terms of substance. They share similarities in certain requiremets and consequences, but this resemblance should not be construed as an equivalence of their true nature. The concepts of "right of rescission" and "permission of reversion" differ in terms of their essence, foundations, and application. Therefore, this article employs a descriptive-analytical method with a comparative approach to analyze and examine "rescission" and "reversion" from the perspectives of their nature, characteristics, requirements, and applications. The findings indicate that the establishment of the right of rescission is based on maximizing the freedom of the contracting parties to mitigate harm and is a legal provision. In contrast, the purpose of establishing reversion is to secure the welfare of individuals and provide easement by the legislator. Reversion cannot be subsumed under assets, whether financial, non-financial, valuable, or tangible, as it is not a right, and the will of the parties does not play a role in its creation; rather, it is established solely by the command of Sharia and the law. Generally, rescission is enforceable in all binding contracts except for specific options like the option of the meeting-place, option of animal, and option of delayed payment of the price, which are limited to sales and considered exceptional, restricted to gifts, wills, and divorce. In contrast to the right of rescission, the permission of reversion is personal, non-waivable, and non-transferable.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Right of annulment
  • permissibility of revocation
  • jurisprudence of transactions
  • legal actions
  1. انصاری، مرتضی. (1393). کتاب المکاسب. تحقیق و تطبیق السید محمد کلانتر. قم: جامعه نجف الدینیه.
  2. امامی، سید حسن. (1386). حقوق مدنی. چاپ دوم. تهران: انتشارات اسلامیه.
  3. امیری قائم‌مقامی، عبدالمجید. (1385). حقوق تعهدات: کلیات حقوق تعهدات وقایع حقوقی. چاپ سوم. تهران: نشر میزان.
  4. بحرالعلوم، سید محمد. (1403ق). بلغه الفقیه. الطبعه الرابعه. تهران: منشورات مکتبه الصادق.
  5. بهرامی احمدی، حمید. (1370). سوء استفاده از حق. چاپ دوم. تهران: انتشارات اطلاعات.
  6. توحیدی، میرزامحمد علی. (1412ق). مصباح الفقاهه فی المعاملات (تقریرات المحقق الخوئی). الطبعه الاولی. بیروت: دار الهادی.
  7. جعفری لنگرودی، محمدجعفر. (1385). فلسفه عمومی حقوق؛ تئوری موازنه. تهران: کتابخانه گنج دانش.
  8. جعفری لنگرودی، محمدجعفر. (1382). وصیت – ارث. تهران: کتابخانه گنج دان.
  9. جعفری لنگرودی، محمدجعفر. (1368). دوره متوسط حقوق مدنی؛ حقوق خانواده. چاپ اول. تهران: کتابخانه گنج دانش.
  10. حائری، سید کاظم. (1403ق). فقه العقود. الطبعه الثانیه. قم: مجمع الفکر الاسلامی.
  11. دهخدا، علی‌اکبر. (1373). لغتنامه دهخدا. چاپ اول دوره جدید. تهران: موسسه‌انتشارات و چاپ دانشگاه تهران.
  12. سبحانی، جعفر. (1429ق). دراسات موجزه فی الخیارات و الشروط، قم، منشورات جامعه المصطفی العالمیه، الطبعه الثانی.
  13. شهیدی، مهدی. (1386). سقوط تعهدات. چاپ ششم. تهران: انتشارات مجد.
  14. شهیدی، مهدی. (1385). تشکیل قراردادها و تعهدات. چاپ پنجم. تهران: انتشارات مجد.
  15. شهیدی، مهدی. (1382). حقوق مدنی 6. چاپ اول. تهران: انتشارات مجد.
  16. شیروی، عبدالحسین. (1402ق). حقوق قراردادها (انعقاد، آثار و انحلال)، تهران، سمت، چاپ ششم.
  17. فصیحی زاده، علیرضا. (1380). اذن و آثار حقوقی آن، قم، بوستان کتاب قم، چاپ دوم.
  18. کاتوزیان، ناصر. (1368). حقوق مدنی؛ خانواده. چاپ دوم. تهران: انتشارات بهنشر.
  19. کاتوزیان، ناصر. (1387). حقوق مدنی؛ ایقاع؛ نظریه عمومی-ایقاع معین. تهران: نشر میزان.
  20. کاتوزیان، ناصر. (1390). حقوق مدنی؛ قواعد عمومی قراردادها. تهران: گنج دانش.
  21. محقق داماد، سید مصطفی. (1373). بررسی فقهی و حقوقی وصیت. چاپ دوم. تهران: مرکز نشر علوم اسلامی.
  22. محمصانی، صبحی. (1347). النظریات العامه للموجبات و العقود علی ضوء القوانین الحدیثه. ترجمه: جمال الدین. جمالی. چاپ اول. تهران: فاروس ایران.
  23. موسوی خمینی، روح‌الله. (1379). تحریر الوسیله. قم: مؤسسه تنظیم و نشر آثار الامام الخمینی.
  24. مصطفوی، سید محمدکاظم. (1421ق). مئه قواعدالفقهیه. قم: مؤسسه النشر الاسلامی.
  25. نجفی، محمدحسن. (1400ق). ج واهر الکلام، فی شرح شرایع الاسلام. تهران: دارالکتب الاسلامیه.
  26. نهرینی، فریدون. (1381). ماهیت آثار فسخ قراردادها در حقوق ایران. چاپ دوم. تهران: کتابخانه گنج دانش.
  27. یزدی طباطبائی، سید محمدکاظم. (1378). حاشیه مکاسب. تهران: دارالمعارف الاسلامیه.
  28. طریحی، شیخ فخرالدین. (1375). مجمع البحرین. منشورات المرتضوی. تهران. الطبعه الثالث. ج. الجزء الثالث.
  29. عبده، جلال. (1318). نسبی بودن حق. مجموعه حقوقی، 3(47)، 1-10. تهران: اداره فنی وزارت عدلیه.
  30. غروی اصفهانی (کمپانی)، محمدحسین. (1425ق). حاشیه کتاب المکاسب. قم: پایه دانش.
  31. فراهیدی، خلیل بن احمد. (1405ق). العین. مؤسسه دارالهجره. قم. الطبعه الاولی فی ایران.
  32. فیومی، احمد بن محمد. (1405ق). المصباح المنیر. مؤسسه دارالهجره. قم.
  33. لنگرودی، محمدجعفر. (1396). حقوق اموال. چاپ هفتم. تهران: گنج دانش.
  34. شیرازی، سید محمد. (1420ق). الفقه؛ کتاب الوقوف، الصدقات، الهبه. قم: دارالقرآن الحکیم.